یک دیالوگ، یک تحلیل

ساخت وبلاگ
تحلیل یکی از دیالوگهای فیلم هوش مصنوعی

موجودات فضایی بعد از اینکه پس از دو هزار سال، در حالی که زمین عصر یخبندان جدیدی را از سر گذرانده و  نژاد بشر نابود شده است، به زمین می آیند. آنها دیوید را در حالی که در حالت تمنا و التماس مقابل مجسمه پری آبی در پارک دیزنی نشسته است، پیدا می کنند. آنها او را بار دیگر راه اندازی می کنند و دیوید هم به عنوان اولین کارش در حیات جدید، به سمت فرشته مهربان می رود تا از او بخواهد که او را به یک پسر واقعی تبدیل کند، اما وقتی او را لمس می کند، فرشته در هم می شکند و دیوید میفهمد موجودی که آن را مدت ها ناجی افسانه ای خود می پنداشته، چیزی بیشتر از یک مجسمه سفالی تو خالی نبوده است.

این صحنه که یکی از نقاط عطف این فیلم است، نابود شدن تمامی تصورات و ایده های یک ربات کودک نما را که قربانی خودخواهی انسان ها شده است را به تصویر می کشد. احساسات پاکی که  ذهن و خاطرات او را برای همیشه به تسخیر خود درآورده اند، تا او بتواند برای خوشایند انسانها به آنها عشق بورزد.

Image result for ‫هوش مصنوعی فیلم‬‎

پس از این سکانس، ما مکالمه یکی از این موجودات فضایی را با دیوید مشاهده می کنیم که آن را به صورت متنی برایتان مینویسم:

- دیوید من یک جورایی به آدم بودن حسودیم می شه.. به اون چیزی که بهش میگن روح و روان؛ نژاد بشر میلیونها تفسیر و معنا برای زندگی درست کرده، در هنر، در شعر، در فرمولهای ریاضی... اما مطمئنا خود بشر میتونه تنها کلید برای معنای زندگی کردن باشه. ولی نژاد بشر دیگه وجود نداره، به همین خاطر ما پروژه ای رو شروع کردیم که این امکان رو به وجود میاره بدن فردی رو که مدتها پیش مرده رو بازسازی کنیم؛ ما این کار رو به وسیله دی ان ای که در اسخوانهای پوسیده یا موهای خشک شده یک انسان وجود داره انجام دادیم. ما همچینین کنجکاو بودیم که بدونیم آیا میتونیم دسته ای از خاطرات رو به وسیله بازتاب هایی از یک بدن بازسازی شده بدست آوریم؟ میدونی چی بدست آوردیم دیوید؟ فهمیدیم که تار و پود زمان خودش اطلاعات رو درباره هر اتفاقی ذخیره کرده، درباره هر اتفاقی که در گذشته رخ داده... ولی پژوهش ما شکست خورد، چون انسانهایی که بازسازی شده بودند، تنها برای یک روز زندگی می کردند. وقتی اون ها شب اول زندگی جدیدشون رو میخوابیدند، دوباره می مردند. وقتی اونها دوباره  غیر هوشیار می شدند، وجود و هستی اونها در تاریکی محو می شد. به همین خاطر تجربه به ما نشون داده که هر وقت یک دروازه، به زمانی خاص برای یک بار باز میشه، دیگه دوباره قابل باز شدن نیست. اگر ما الان مادر تو رو برگردونیم، فقط برای یک روز خواهد بود، و بعد اون دیگه تو دوباره مادرت رو نمیبینی.

- شاید... شاید اون خاص باشه... شاید اون زنده بمونه..

- من حدس میزدم درک این موضوع برای تو دشوار باشه... تو طراحی شدی تا همیشه بچه باشی.

- شاید... شاید این یک روز برای من تا ابد طول بکشه....

- دیوید، تو حافظه دیرینه بشریت هستی... محکم ترین مدرک از نبوغ آنها... ما فقط خوشحالی تو رو میخوایم؛ دیوید تو خیلی کم توی زندگیت خوشحالی داشتی...

- اگه واقعا خوشحالی من رو میخوای، میدونی که باید چی کار کنی

 

نقد و بررسی فیلم در میان ستارگان: یک عاشقانه فضایی...
ما را در سایت نقد و بررسی فیلم در میان ستارگان: یک عاشقانه فضایی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : cinemangh بازدید : 253 تاريخ : چهارشنبه 8 اسفند 1397 ساعت: 0:59